جدول جو
جدول جو

معنی ازی مار - جستجوی لغت در جدول جو

ازی مار
دوباره، کمی بعد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مارماهی، (آنندراج)، قسمی از ماهی بشکل مار، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مار ماهی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِنْ)
حکم کردن، (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تکلیف کردن به انشاء چیزی یا عملی، (ازاقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتمار. فرمانبرداری نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به ستم داشتن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستم داشتن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای ازطوایف ترکمن ایران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 102)
لغت نامه دهخدا
تصویری از از دار
تصویر از دار
آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابی شمار
تصویر ابی شمار
بی شمار بی حد و حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهی مار
تصویر ماهی مار
یکی از اقسام ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
مادر شوهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مادرخانم
فرهنگ گویش مازندرانی
بی مادر، یتیم
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت بلوط، از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی خودرو که برگ های پهن دارد و غیرخوراکی است
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی
دوا و درمان، پیچک صحرایی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
نیلوفر صحرایی، پیچک صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
گره ی چوبی بزرگ، زن زائو، یکی از چوب های الک دولک
فرهنگ گویش مازندرانی
علفی هرز با طعم بسیار تلخ
فرهنگ گویش مازندرانی
کمی بعد، از نو دوباره
فرهنگ گویش مازندرانی